حرف‌هایی هست که مداوما دقیقا خودشان، و اگر نه روح‌شان، در بازه‌های مشابه در زندگی در سرم تکرار می‌شوند.

تکراری به این صورت که تغییری در ماهیت و حتی صورت آن‌ها نمی‌بینم، اما توناژ صدای آن‌ها تغییر می‌کند.

 

چیزی که برایم عجیب است همین است که چرا بر‌ خلاف: 

" در تکرار معجزه ایست و من نام تو را تکرار کردم" که می‌گفت در پس تکرار و باز اندیشی، معجزه‌ای رخ می‌دهد و ما پیش می‌رویم؛ در این مورد تنها پیشرفتی که کرده ام همین بوده که صدا بلند‌تر شده و نه اینکه چیز جدیدی از آن فهمیده‌ باشم. 

 

اما می‌دانم. مطمئنا برای رساندن پیام به آتش‌نشان، آژیر خطر به چیزی بیش‌تر از تُن صدای خود نیازی ندارد. پیام اصلی از قبل مشخص است و پیش‌رفتنی در آن جز با حرکت او در جهت خاموش کردن آتش‌ در جهان واقعی، صورت نمی‌گیرد.

 

می‌خواستم تمایزی بگذارم بین افکاری که ما مداوما با تحلیل بیش‌تر سعی در پیش‌ بردن آن‌ها می کنیم، و افکاری که تحلیل بیش‌تر جایی در آن‌ها ندارد. 

 

(بیایم صادق باشم و بگذرم از اینکه ممکن از صدای آژیر خطر به اشتباه در آمده باشد.)

فریاد صدای تکراری

  ,تکرار ,آن‌ها ,صدای ,صورت ,بیش‌تر ,    ,تحلیل بیش‌تر ,افکاری که ,آژیر خطر ,خطر به
مشخصات
آخرین مطالب این وبلاگ
آخرین جستجو ها